۱۳۸۹ دی ۱۹, یکشنبه

آن مرد محترم، زن محترم، آن مرد عاقل، زن عاقل

شنیدم که چنان سیلی ای به صورت همسرش زده که گوشش آسیب جدی دیده. بار اول نبوده. جایی که از هتاکی و جیغ و فریاد عبور کرده بودند و دقیقا هفته ی پیش پنجه در گلویش انداخته به قصد کشت! مرد محترم؛ زن محترم؛ مرد عاقل؛ زن عاقل!
گاهی فکر می کنم که چه شد که آنها، اینطور نفرت تلبار کردند در زندگیشان. حالا من این بین چه کاره ام که بخواهم شکستگی های آن زندگی را بند بزنم و بگویم "نه! شما می توانید!"
صادق باشیم با خودمان! گاهی در زیر تمام آن دوستت دارم ها، داریم تخم نفرت می کاریم. گاهی نزدیکی هایمان، تجاوز است. و مشاوره هایمان امر و نهی و غر زدن.
همین می شود که ناگهان خودمان را در دعوایی می بینیم که از یک مرد محترم، یک زن محترم، ... بعید است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر