۱۳۸۸ دی ۱۳, یکشنبه

صورت را با سیلی سرخ نگه داشتن

حکایت، حکایت سرخ نگهداشتن صورت با سیلی است. ما ملتی هستیم که حاضریم خودمان را بزنیم ولی ظاهرمان را حفظ کنیم.! این دختر جوان تحصیلکرده ی باهوش و اهل مطالعه، امروز گفت که حاضر بوده در راهپیمایی دولتی علیه هتک حرمت در عاشورای 88 شرکت کند، چون پرچم امام حسین را عده ای که البته خودش هم اذعان کرد که هویتشان و نیتشان مشخص نبوده، به آتش کشیده اند. یعنی این دوست عزیز من، حاضر بوده زیر علم کسانی سینه بزند که قبولشان ندارد و تازه می داند که از این حضور او سوء استفاده خواهد شد. ولی تنها حرفش این است که برای من مهم نیست آنها از من بهره برداری کنند؛ من برای دل خودم و برای تقبیح حرکتهای عاشورای 88، می روم و شعار مذهبی می دهم!
هر چه گفتم: دوست من! سالهاست از حسین و اسلام و علی و قرآن و ... در عملمان هیچ نمانده. تو برای یک تکه پارچه می خواهی سینه بزنی؟ چرا اینقدر ظواهر برایت مهم است؟ هر روز می بینی حقت را می خورند و حق دیگران را می خوری و شب می روی سینه می زنی برای آقا؟ با ماشین پلیس از روی ملت رد شده اند مهم نیست ولی اینکه پرچم آتش زده اند مهم است.؟ به کجا رسیده ایم؟
چه کسی گفت " ما بیشماریم"؟ می خندم . چقدر متوهم اند! این ملت، ملتی است که توی تاکسی از حاکم بد می گویند و فردا می روند زیر علمش سینه می زنند. چرا نمی شناسیم خودمان را؟ به چه دلخوشید؟ بیشمار بودن؟ تو که امیدواری به تغییر! آیا حاضری جانت را برای آگاهی دادن به این مردم، به خطر بیندازی؟ من البته حاضر نیستم!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر