۱۳۸۹ آذر ۳, چهارشنبه

سپاس

سه روز است که به پهنای صورتش اشک می ریزد. نمی دانم آنهمه اشک را از کجا آورده. عاجزانه می پرسد: "تو بیشتر منطقی بوده ای یا احساسی؟ " چه می توانم بگویم به کسی که اینطور اشک می ریزد چون که عاجز است از منطقی بودن. می گویم "درک می کنم!" اما حقیقت این است که هرگز اینقدر عاجز نبوده ام که تصمیماتم را بر اساس احساساتم بگیرم. اگرچه آدم منطقی ای نبوده ام.
برمی گردم می بینم که هرگز افسردگی ها و وسواس هایم باعث نشده که داشته هایم را نابود کنم. هرچند کیفیت زندگی ام را بسیار پایین آورده. حقیقت این است که من به نسبت بسیاری از اطرافیانم انسان خوشبختی بوده ام. و من گاهی این را فراموش میکنم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر